این شاهزاده خانم پس از اینکه در نتیجهی تطاول روزگار شوی خویش را از دست داده بود، علی الظاهر بزی راهبین و روحانیون درآمده بود.کتایون با وجود سالخوردگی، هنوز هم زیبا و رعنا مینمود، به طوری که شاه عباس مفتوق و عاشق وی گشت، و یا چنان وانمود کرد که شیفتهی او میباشد؛ لذا شاهنشاه صفوی به ملکه گرجی پیشنهاد نمود که به آیین اسلام گرود و به عقد ازدواج وی درآید.کتایون با وجود اینکه از حجاب و محیط رندگانی ملکههای ایرانی بدش نمیآمد، معهذا بفاف و تقوی و تجرد و ریاضت اظهار علاقه بیشتری کرد، و با یک شهامت و شجاعت بی نظیری که از زنان گرجی به دور است، پیشنهاد شاهنشاه را رد نمود.
شاه عباس از شنیدن جواب رد، سخت برآشفت و بدین بهانه دستور داد که کنایون را زندانی کنند، و دو نواده وی را که تهمورث بهعنوان گروگان سابقاً به اصفهان فرستاده بود، خواجه سازند.کتایون سالیان دراز در زندان باقی ماند و پس از مدتی به شیراز انتقال یافت و در این شهر، پس از پیروزی شاه عباس در سرتاسر گرجستان به سال ۱۶۲۴ میلادی به یک طرز وحشیانهای شربت شهادت را نوشید.
شاهنشاه به امام قلی خان فرمانروای شهر دستور داد که بهر وسیلهای که ممکن باشد کتایون را به قبول آیین اسلام وادار سازد، و از اعمال هیچ گونه جبر و عنف و زجر و شکنجهای در این مورد خودداری ننماید.امام قلی خان فرمان شاه عباس را به کتایون نشان داد و پنداشت که ملکهی گرجی به محض مشاهده مکتوب شاهنشاه از مذهب خود دست برخواهد داشت، اما این یک خیال خامی بیش نبود.
کتایون با شهامت و شجاعت خارق العاده ای در مقابل هر گونه زجر و شکنجه، چوب و چماق، تازیانه و شلاق، آتش و آهن داغ مقاومت ورزید، و هشت سال تمام این فجایع شنیع را تحمل کرد و بالاخره در روی شعلهی زغالهای افروخته جان به جان آفرین سپرد و در راه آیین خویش شربت شهادت نوشید.
جلادان پس از مرگ، جسد وی را به میان خاکروبه و مزبله انداختند، ولی مبلغین مسیحی اوگستن، مقیم شیراز شبانه جنازهی کتایون را بیرون برده و مومیایی کردند و به توسط یکی از مبلغین مزبور محرمانه پیش تهمورث فرستادند.