درباره مرگ اسکندر مقدونی در منابع تاریخی حکایات متفاوتی آمده است.یکی از این حکایات این است که یولاس ساقی اسکندر به تحریک برادر(پدر!) خود که مورد بی مهری اسکندر قرارگرفته بود سم مهلکی در جام اسکندر ریخت و وی را از پای درآورد.اسکندر بر اثر خوردن زهر بسیار پریشان حال شده بود و خود را در چند قدمی مرگ احساس میکرد، بنابراین خواست تا او را به رودخانه فرات اندازند تا مردم و سردارانش تصور کنند که او نمرده بلکه به نزد خدایان صعود کرده است!
در آن هنگام کسی گمان نمیکرد که اسکندر مسموم شده باشد و کسی نیز در مظان اتهام قرار نگرفت. از نوع زهری که با آن اسکندر به قتل رسید افسانه ای درست کرده اند به این مضمون که زهری که به اسکندر خورانده شد از تلخی چنان است که نمیتوان آنرا در ظرف خاصی نگه داری کرد و تنها آن را در سم اسب نگه داری میکردند زیرا از فرط تلخی و زنندگی ظرف را میشکند!
نقل قول دیگر درباره مرگ اسکندر این است که :اسکندر بر اثر بیماری مالاریا تب شدیدی نمود و درگذشت.
نقل دیگری حاکی است: اسکندر سفری به طرف رودخانه فرات کرد و شروع به بنای یک مرکز تعمیر کشتی در بابل نمود. در این بین ناگهان به تبی مبتلا گردید که ظاهرا از اثر باتلاق و مرداب های فرات بوده است و با وجود داشتن تب از دادن دستورات کوتاهی نمیکرد ولی بالاخره مرض شدت گرفت و او را از سخن گفتن انداخت و مرگ، او را فراگرفت.
اسکندر در ۳۲ سالگی در بابل مرد. جسد او را به اسکندریه ی مصر و در آنجا دفن کردند ،جسد اسکندر را درون یک تابوتدان طلایی انساننما قرار دادند و آن را درون تابوتی طلایی گذاشتند. بنا به گفته آیلیان، پیشگویی به نام آریستاندر پیشبینی کرد که زمینی که اسکندر را در آن دفن کنند تا ابد شادمان و شکستناپذیر خواهد ماند.محتملتر آن است که جانشینان، تملک جسد اسکندر را نماد مشروعیت دانستهاند زیرا که دفن شاه پیشین امتیازی ویژه محسوب میشد.وقتی که تشییعکنندگان در حال انتقال جسد اسکندر به مقدونیه بودند، بطلمیوس آن را دزدید و به ممفیس برد. جانشینش، بطلمیوس دوم فیلادلفوس، تابوتدان را به اسکندریه منتقل کرد و حداقل تا دوران باستان متأخر در آنجا ماند.
بطلمیوس چهارم لاتوروس، از آخرین جانشینان بطلمیوس، تابوتدان طلایی اسکندر را با تابوتدانی شیشهای عوض کرد تا از طلای تابوتدان اصلی برای ضرب سکه استفاده کند. پومپه، ژولیوس سزار، و آگوستوس همگی از آرامگاه اسکندر در اسکندریه بازدید کردند. گفته میشود آگوستوس به طور اتفاقی بینی جسد را کند!
همچنین گفته میشود کالیگولا(امپراتور دیوانه) سینه زره اسکندر را از آرامگاهش برای خودش برداشت. امپراتور سپتیموس سوروس در سال ۲۰۰ پس از میلاد آرامگاه اسکندر را بر روی مردم بست. پسر و جانشینش، کاراکالا، از ستایندگان اسکندر، در دوره سلطنت خویش از آرامگاه بازدید کرد. پس از این زمان، جزئیات سرنوشت آرامگاه مبهم ماندهاست.
سلوکیان.خدادادیان.مجموعه چهارم.ص۶
اسکندر مقدونی.جان گونتر.ترجمه قریب. ص۷۰
تاریخ ایران سرپرسی سایکس.ترجمه فخر داعی.ج ۲٫ص ۳۷۵