نوشته های وبلاگ

اسماعیل میرزای صفوی و زندان قهقهه

اسماعیل میرزای صفوی و زندان قهقهه

در ابتدا اسماعیل میرزا نزد پدر بسیار عزیز بود و برداشت اولیّه‌ی پری خان خانم نیز در مورد برادرش همانند قزلباشان بی دلیل نبوده است، زیرا وی در همان ایّام نوجوانی شایستگی‌ها آفریده بود. پری خان خانم و همفکرانش به زودی به اشتباه بزرگ خود پی بردند که اسماعیل میرزای بعد از زندان دیگر آن فرد قبلی نیست و در ضمن متوجّه این نکته‌ی مهم نشده بودند که ۱۹ سال زندان و مرارت و توهین‌ها و اعتیاد شدید به مواد مخدّر چه تأثیری بر روح و روان آن جوان سرا پا شور و تحرّک گذارده است. سرانجام آنان برای پاک کردن اشتباه خود متوسّل به قتل شاه اسماعیل دوم شدند ولی اثرات مخرّب آن در ادوار سلسله‌ی صفوی باقی ماند.[۱]

در مورد این که چرا شاه تهماسب تصمیم به زندانی نمودن وی اتّخاذ کرده است دلایل مختلفی ابراز شده، امّا مهمترین محور عقاید بر ترس شاه تهماسب از تجربه‌ی قیام‌های برادران و اهمیّت صلح آماسیه و مخالفت اسماعیل میرزا که اعتقاد داشت باید تلافی جنگ چالدران را کرد و معروف بود که نامه‌هایی به امرا نوشته و گفته بود که بر خلاف عهدنامه‌ی صلح آماسیه باید به بغداد حمله کرد و آن جا را تصرّف کنند و در درجه‌ی بعد تلقین و رقابت اطرافیان دور می‌زند. بیشترین ترس شاه تهماسب به خاطر قیام احتمالی اسماعیل میرزا بر علیه وی بوده است زیرا با توجه به علاقه‌ای که امیران و قزلباشان به اسماعیل میرزا داشتند بهترین راه حل را در اسارت پسر یافته و حاضر شد که او را سال‌ها در زندان نگه دارد و او را به فردی معتاد و ضعیف تبدیل سازد. یک سال از عروسی اسماعیل میرزا گذشته بود که شاه تهماسب به علت جلوگیری از حملات ازبکان وی را به هرات فرستاد، امّا باز هم آرامش نمی‌یابد و به بهانه‌ی آن که قزّاق سلطان او را به عصیان کشانیده، اسماعیل میرزا را فرا می‌خواند و به قول مؤلّف روضة‌الصفویه از میانه‌ی راه او را به قلعه‌ی قهقهه روانه می‌سازد.[۲]

هنگامی که او را به زندان تحویل می‌دهند بنا به حکم پادشاه دستور اکید برای حفاظت و در قید بودن او صادر می‌گردد. روایت است که در آغاز اسارت او را در غل و زنجیر بستند و بعد از مدتی است که اجازه می‌یابد در داخل قلعه پیاده روی کند. سختگیری و حفاظت برای او به حدّی بوده است که به دستور پادشاه کُتبی را که به او می‌دادند، حواشی آن را قطع می‌کردند تا کاغذ سفیدی نداشته باشد و نتواند با دیگران ارتباطی برقرار سازد. در زندان به این موارد نیز کفایت نکرده و همه چیز را از او منع می‌کنند و حتی سعی بر آن دارند که با معتاد کردنش وی را به انسانی ضعیف و بی‌اراده تبدیل سازند و از نظر برخورد با وی جسارت حاکم قلعه بدانجا رسیده بود که به حق یا ناحق چنان مشت بر دهان او می‌کوبد که دو دندان وی می‌شکند.

از آن جا که زندانی و قتل و کور کردن فرزندان پادشاه امری تازه نبوده و در تاریخ سابقه‌ای طولانی دارد و روایت ننگ بر حاکمان زیبنده نمی‌باشد در این باره نیز اطلاعات موثّقی در دست نیست و همان نقل قول‌های متفاوت و کلّی گویی وجود دارد. به عنوان مثال مؤلّف عالم آرا می‌نویسد که اسماعیل میرزا چون قدر مراتب عالی و شفقت شاهی را ندانسته است و یا بعضی نیز ذکر کرده‌اند که معصوم بیک لـله‌ی حیدر میرزا می‌خواسته است اسماعیل میرزا را که رقیب سلطنت محسوب می‌شد از دربار دور سازد. در هر صورت مؤلّف روضه‌الصفویه در مقدّمه‌ی علت زندانی شدن اسماعیل میرزا اشاره به این نکته دارد که دلیل دور کردن شاهزاده از دربار به خاطر هجوم ازبکان به هرات بوده و او در سال ۹۶۲ به هرات فرستاده شده است و بعد از یک سال به خاطر آن که با قزاق سلطان، ولد محمّد خان ارتباط بسیار نزدیک برقرار کرده بود و قصد عصیان داشت، این امر باعث نارضایتی شاه گردید و دستور بازگشت او را صادر کردند و زمانی که در ساوه به خدمت پادشاه رسید وی را دستگیر و به زندان قهقهه فرستادند. مؤلّف مذکور در این رابطه می‌نویسد القصّه، شاهزاده‌ی نامدار در بلده‌ی ساوه که در آن وقت محل سرادقات اقبال بود به تلثیم (بوسیدن و بوسه دادن) ساحت عزّت والد بزرگوار مشرّف گردید و پادشاه جهان به تجدید از اوضاع همایونش خیال استقلال و پندار تفرّس نموده بعد چند روزه توقّف در موکب جلال خاطر خطیر همایون به حبس و توقیفش مایل و راغب گردید و در شهور سنه‌ی ثلث و ستّین و تسعمانه (۹۶۳ه/۱۵۵۵م) فرمان قضا امضاء به صدور انجامید که نوّاب سیّد معصوم خان صفوی متولّی خطیره‌ی مقدّسه و امیر دیوان اعلی شاهزاده‌ی حمیده خصال را به قلعه‌ی قهقهه برده به محافظان آن مقام سپارد و در باب محافظت و منع مخالطت کسان با وی تأکید و مبالغه‌ی بسیار نموده، خاطر خطیر از آن ممرّ جمع گردانید.[۳] آن جناب حسب‌الفرمان مطاعه، شاهزاده‌ی کامیاب را به قلعه‌ی قهقهه برده، بر طبق اراده‌ی همایون در آن مقام حصین مقیم گردانید و بعد از تقدیم مراسم تحفّظ و تقیّظ (بیداری) مراجعت نموده به موکب همایونی پیوست و تا زمان حیات پادشاهِ خجسته صفات شاهزاده‌ی کامیاب در آن مکان موحش به سر برده، قرین محنت و اندوه روزگار می‌گذرانید. در سبب توقیف شاهزاده روایات متعدّد وارد گشته امّا اشهر روایات آن است که به اضلال قزّاق سلطان ولد ارشد محمّد خان از جاده‌ی مستقیم اطاعت و وفاق انحراف ورزیده، شیاطین غرور و پندار عنانش گرفته، بر طریق عصیان و نفاق می‌کشید و این امر بر ضمیر مهر تنویر شاهنشاهی که جام جهان نمای ربّانی است پرتو افکن گشته، منهیان بر طبق آن روز به روز از آثار آن بر ایشان ظاهر می‌گردید به عرض می‌رسانیدند تا بنا بر حفظ دولت و صیانت سُدّه‌ی خلافت، ذات حمیده صفاتش به حبس قهقهه مقیّد گردید و بعد از فوت محمّد خان آثار نفاق و عصیان بر طبق اراده از قزّاق سلطان به صدور آمد.»[۴]

والتر هینتس علت زندانی شدن اسماعیل میرزا را ناشی از ترس شاه تهماسب و تجربه‌ی قیام القاس و سام میرزا و تلقین‌های وزیر اعظم به پادشاه ذکر می‌کند و می‌نویسد: «شاه تهماسب هر چه بیشتر به این القاء شبهه‌ها گوشِ دل می‌سپرد، چه بعضی از آن‌ها چندان بی پایه و مایه‌ی هم نبود. مضافاً این که معصوم بیک صفوی وزیراعظم (اعتمادالدوله) که خصومت عمیقی با اسماعیل داشت به شاه اشاره‌ای کرد مبنی بر این که پسرش علناً نقشه‌های خطرناکی در سر دارد زیرا که بدون اجازه‌ی پدرش به گردآوری لشکر پرداخته است. شاه هنوز خاطرات دردناکی از قیام‌های برادرانش القاس و سام میرزا داشت و در نتیجه از این نشانی‌های نافرمانی و گستاخی به هراس افتاد. با در نظر داشتن محبوبیّت اسماعیل بین سپاهیان دیگر خطر بزرگتر می‌نمود. پس ما نباید تردیدی داشته باشیم که شاه تهماسب می‌ترسیده مبادا به دست پسرش از تخت سلطنت سرنگون شود امّا مسلماً این حساب را هم می‌کرده که پسرش صلح آماسیه را رعایت نخواهد کرد و او را با باب عالی درگیر مشکلاتی تازه خواهد نمود.»[۵]

دکتر پارسا دوست نیز در چند اثر خود به مسأله‌ی زندانی شدن اسماعیل میرزا پرداخته‌اند که در کتاب شاه تهماسب اوّل از مجموع علل ذکر شده، چنین نتیجه می‌گیرد: «شاه تهماسب وجود اسماعیل میرزا را برای آن حفظ قدرت پادشاهی خود زیانبخش می‌دید و مانند هر پادشاه مستبدّی می‌خواست او را از میدان قدرت دور نگه دارد. او چون به فرزند دلاور خود که در جنگ با عثمانیان آن همه رشادت‌ها ابراز داشته است علاقه‌مند بود از کشتن او خودداری کرد ولی مانند بسیاری از صاحب قدرتان که حفظ قدرت و برخوردار شدن از مزیّت‌های آن را بر هر عامل دیگر، حتّی فرزند خود ترجیح می‌دهند او را به زندان افکند تا قدرت خود را از هر گونه گزند احتمالی محفوظ نگه دارد. اسماعیل میرزا، جوان نیرومند و شجاعی بود که با دلاوری‌هایش در جنگ‌های با ترکان عثمانی علاقه و توجّه قزلباشان را به سوی خود جلب کرده بود. قزلباشان در وجود اسماعیل میرزای جوان که دلیر، بی‌باک و جنگجو بود نشانه‌هایی از شاه اسماعیل اول، شخصیّت محبوب و مورد ستایش خود را می‌دیدند. آنان او را دوست داشتند و به او امید بسته بودند. علاقه‌ی قزلباشان به اسماعیل میرزا، شاه تهماسب را نگران قدرت خود ساخته بود. دستور او در کشتن علی سلطان تکلو به این سبب که هنگام بردن اسماعیل میرزا به هرات احتمالاً «عهد و شروطی چند» با یکدیگر در میان گذاشته باشند، می‌تواند نگرانی شاه تهماسب را که مانند اکثر مستبدّان به اطرافیان خود بدبین بود، آشکار سازد.»[۶]

ایشان در تحلیل عقاید ابراز شده می‌نویسند: «احساس پدرانه‌ی شاه تهماسب در زیر ضربه‌های اعتقاد مذهبی و بیم از دست دادن تاج پادشاهی دیری نپایید و گرمی خود را از دست داد. شاه تهماسب متعصّب مذهبی که در ۹۳۹ه، بیست و سه سال پیش از عروسی اسماعیل میرزا شخصاً از ارتکاب کلّیه‌ی امور خلاف شرع توبه کرده و سال بعد از عروسی در ۹۶۳ه کلّیه‌ی امیران و افراد قزلباش را وادار به توبه از ارتکاب آن امور کرده بود، نمی‌توانست اعمال اسماعیل میرزا را در ارتکاب بعضی محرومات که لازمه‌ی نشئه جوانی است و مرضی خاطر شاه جنّت مکان نبود، تحمّل کند. اسماعیل میرزا احتمالاً مطمئن از توجّه محبت آمیز پدر و مغرور از پیروزی‌هایش چنان به عیش و عشرت پرداخت که احمد قمی مورخ برجسته‌ی صفویان او را «لوند پیشه» نامید. او می‌نویسد پس از عروسی در ۹۶۲ه شبی از شب‌ها شاهزاده‌ی لوند پیشه به محلی به سیر رفته، پای قرارش از جای ثبات بیرون رفته، چند روز صاحب فراش گردید. اسماعیل میرزا که در برپایی مجالس بزم چون حضور در میدان رزم بی پروا بود احساس مذهبی پدر را جریحه دار کرد و موجب انحراف مزاج پی از او گردید. او بی توجه به تعصّب مذهبی پدر و اصرار او در رعایت موازین شرع سررشته‌ی ادب و آداب را از کف داده به خلاف رضای پادشاهی ابواب ارتکاب بعضی از مناهی بر روی خود گشود. شاه تهماسب بر خلاف رویّه‌ی خود که متخلّفان از رعایت قواعد شرع را به سختی گوشمالی می‌داد از مجازات فرزند مورد علاقه‌اش چشم پوشید و چون وجود او را در باره‌ی پادشاهی تاب نمی‌آورد و به علاوه موجب انحراف امیرزادگان جوان قزلباش می‌دانست تصمیم به طرد او از دربار گرفت. او در سال ۹۶۳ه حکومت هرات را به وی سپرد و محمّد میرزا را که از سال ۹۴۲ه بر آن ولایت حکمروایی می‌کرد به دربار احضار نمود. شاه تهماسب، محمّد خان شرف‌الدّین اغلی تکلو را که لـله‌ی محمّد میرزا و امیرالامرای خراسان بود در سمت خود ابقا کرد و او را نیز لـله‌ی اسماعیل میرزا نمود.

وینچنتو دالساندری سفیر ونیز در دربار شاه تهماسب که در ۹۷۹ه برای تشویق وی به شرکت در اتّحادیه‌ی نظامی اروپائیان علیه عثمانی به قزوین آمده بود در گزارش خود به سنای ونیز در باره‌ی اسماعیل میرزا می‌نویسد که او مردی است قوی اندام و جسور و سخت دلیر و جنگ دوست. وی در بسیاری از نبردها که میان ایران و عثمانی درگرفته شهامت خود را به اثبات رسانیده است به خصوص در پیکار با پاشای ارزروم؛ زیرا در آن رزم وی با اندکی سپاه نیرویی از سواره نظام لشکر جرّار پادشاه را درهم شکست و اگر رومی به سرعت عقب نشینی نکرده بود اسماعیل میرزا خویشتن را بر آن شهر فرمانروا می‌نمود. از این رو معصوم بیک وزیر اعظم شاه چون دید که این جوان مقاصدی جاه طلبانه دارد، بی اذن پدر لشکری گرد کرده و در زمان صلح وارد خاک عثمانی شده است این کار را حمل بر نافرمانی کرد و پاره‌ای از نامه‌هایی را که شاهزاده برای حکّام سراسر کشور فرستاده و ایشان را به جنگ با عثمانیان برانگیخته بود به شاه نشان داد و بدین گونه شاه را بر آن داشت تا او را در دژی زندانی کنند.

در مورد مخالفت معصوم بیک وکیل با اسماعیل میرزا و اقدام او در ایجاد و تشدید بدگمانی شاه تهماسب نسبت به فرزندش یادآوری می‌شود معصوم بیک لـله‌ی حیدر میرزا سوّمین پسر شاه تهماسب بود چون حیدر میرزا مورد توجّه خاص شاه تهماسب و احتمال جانشینی او پس از مرگ شاه تهماسب وجود داشت معصوم بیک کوشید اسماعیل میرزا را که بزرگتر از او و به علت نابینایی محمّد میرزا و رقیب اصلی حیدر میرزا بود از دربار دور کند تا مانع اساسی برای جانشینی حیدر میرزا از میان برداشته شود.

اوژیه دوبوسبک سفیر اتریش در دربار عثمانی می‌نویسد در میان فرزندان شاه تهماسب از همه برازنده‌تر اسماعیل است. همنام نیایش اسماعیل که از لحاظ سرشت و ویژگی‌های اخلاقی شباهت زیادی نیز به وی دارد. این شاهزاده‌ی خوش سیما را با نسل عثمانیان دشمنی خونینی است. مشهور است که چون به دنیا آمد دستش را پر خون یافتند و به همین سبب از هنگام زادنش همه مدّعی بودند که جوان دلیر و جنگاوری خواهد شد. در آغاز جوانی به واسطه‌ی پیروزی درخشانش بر سپاهیان عثمانی درستی این پیشگویی آشکار گردید امّا چون مخالفت‌های پدرش با سلطان سلیمان به صلح انجامید هر دو موافقت کردند که اسماعیل را به زندان افکنند تا خار راه صلح نباشد.

احمد قمی نیز با وجود کلّی گویی عامل بالا را علت زندانی شدن اسماعیل میرزا بیان می‌دارد. او می‌نویسد چون شاه جم جاه را فی‌الجمله دغدغه و انحراف مزاجی از نوّاب شاهزادگی به هم رسیده و از باب غرض فرصت یافته چیزها خاطرنشان نموده بودند امر به زندانی شدن او داد. مورّخ دیگری علت نگرانی شاه تهماسب و احساس خطر وی را در باره‌ی قدرت پادشاهی به روشنی اظهار می‌دارد. او تصریح می‌کند پس از ورود اسماعیل میرزا به هرات بعضی مردم نادان آن شاهزاده را به چنان باطل انداختند که وقت آن است حضرت جم جاهی در گوشه نشسته به عبادت ایزد متعال مشغول گردد و دنیا را گذاشته در تحصیل آخرت باشد. چون این اخبار از روزنامه نویسان خراسان به مسامح عزّ و جلال رسید او را از حکومت هرات برکنار و زندانی کرد.

اقدام شاه تهماسب در مورد کشتن و زندانی کردن کسانی که ظنّ هواخواهی آنان از اسماعیل میرزا می‌رفت نشان می‌دهد که علت خشم و بدگمانی شاه تهماسب نسبت به اسماعیل میرزا همان طور که اشاره شد منحصراً به خاطر ترس وی از آسیب رسیدن به قدرت پادشاهی بوده است. دستور او در کشتن علی سلطان تکلو که با اسماعیل میرزا عهد و شروطی چند در میان گذاشته و با او همزبانی کرده است و به علاوه به تحریک او طایفه‌ی تکلو که به علت انتقام‌گیری از فرمان شاه تهماسب در قتل عام کسانشان و ابراز مخالفت با او ولایت بغداد را داوطلبانه به سلطان سلیمان پادشاه عثمانی تسلیم کرده بودند با ارتکاب اطوار ناهنجار باعث عدم اعتماد بر آن جماعت شدند، گواه آن است که شاه تهماسب با اقدام‌های اسماعیل میرزا در هرات قدرت پادشاهی خود را در خطر جدّی دیده است. نگرانی او به حدّی بود که به زندانی کردن اسماعیل میرزا و کشتن علی سلطان تکلو اکتفا نکرد و به دستور او برخی از افراد مهّم چون حمزه بیک رکابدارباشی و خیر میرکِ ساروقچی باشی و همچنین سلیمان بیک بیات و شاهرخ بیکِ ذوالقدرِ سفره چی باشی و حاجی بیک ذوالقدر و غیر ذالک، بعضی به قتل و بعضی در قلاع محبوس شدند.

شاه اسماعیل اول شخصّیت محبوب و مورد پرستش قزلباشان بود. آنان اسماعیل میرزا را نه تنها همنام او، بلکه از لحاظ دلاوری و پُردلی که پیروزی را در میدان‌های جنگ نصیب قزلباشان می‌نمود شبیه او می‌دانستند و او را دوست می‌داشتند. علاقه‌ی قزلباشان به اسماعیل میرزا نگرانی شاه تهماسب را که مانند هر صاحب قدرتی به حفظ قدرت می‌اندیشید عمق و شدّت می‌بخشید. آلساندری با اقامت در ایران و گفتگو با قزلباشان و مردم در باره‌ی اسماعیل میرزا می‌نویسد این اسماعیل به خصوص محبوب پدر است، امّا پدر از او سخت هراسان است و می‌بیند که مردم با چه اشتیاقی آرزوی پادشاه شدن او را دارند و امیران نیز به ویژه از او به سبب طبع مغرور و سرکشی که دارد، بیمناکند.

آنتونی جنکیسون بارزگان انگلیسی که در ۹۷۰ه، شش سال بعد از زندانی شدن اسماعیل میرزا به حضور شاه تهماسب رسید در نامه‌ی خود به مدیران شرکت تجاری در لندن در باره‌ی اسماعیل میرزا می‌نویسد شاه تهماسب او را در زندان نگه داشته است؛ زیرا از دلیری‌های وی می‌ترسد. ترس از دلاوری و روح سرکش و جنگ طلب اسماعیل میرزا موجب گردید شاه تهماسب آرامش طلب که در سال‌های پایانی پادشاهی به زن و زر علاقه و حرص وافر ابراز می‌داشت فرزند دلاورش را بیش از ۱۹ سال و تا پایان عمرش در زندان مخوف قهقهه نگه دارد و از آزاد کردن و دیدن او خودداری نماید. این نکته باید گفته شود احتمال خودسری اسماعیل میرزا خاطره‌های تلخ و آزار دهنده‌ای را که شاه تهماسب از شورش سام میرزا و به ویژه القاس میرزا داشت در او بیدار می‌کرد و او که بار دیگر تحمّل آن مرارت‌ها را نداشت، نمی‌خواست با سرکشی احتمالی اسماعیل میرزا که آن همه مورد علاقه‌ی قزلباشان بود خود را با رنج‌ها و نگرانی‌های تازه رو به رو سازد.»[۷]

هنگامی که درهای زندان قلعه‌ی قهقهه پشت سر اسماعیل میرزا بسته شد وی در سن بیست دو سه سالی قرار داشت. تفاوت اسماعیل میرزا با بقیّه در این نکته بود که وی از تمام مزیّت‌های قدرت بهره‌مند بود و علاوه بر آن دارای روحی سرکش و ماجراجو داشت و این مسائل بر فشار ناراحتی‌های او در زندان می‌افزود. او برای تحمل تحقیرها به مواد مخدر روی آورده و از وی موجودی با اعتیاد شدید، هراس انگیز، سخت دل، خونریز و بدگمان ساخته و شاهد قتل سام میرزا و پسرانش بود. اسماعیل میرزا در سن چهل و سه سالگی از زندان وحشتناک قهقهه خارج شد و در آن جا به وی رحم نکرده بودند که بعد از رهایی بر دیگران رحم نماید. اثرات مخرّب زندان چنان ضربه مهلکی بر او وارد ساخته بود که به محض کسب پادشاهی به هیچ کس اعتماد نکرد و از دید خود به نابودی عاملان اصلی و احتمالی پرداخت که اثرات آن سلسله صفوی را به مرحله پرتگاه برد. رفتار شاه اسماعیل دوم با یاران زندان قهقهه نیز خوب نبود و بعد از نشستن بر تخت سلطنت به آزادی آنان توجّهی نکرد و آنان را همچنان در زندان نگه داشت و برای آزادی آنان تعلّل می‌کرد.

در مورد اثرات مخرّب زندان بر اسماعیل میرزا و از همه مهمتر مبنی بر اعتیاد شدید وی دیدگاه مشترکی وجود دارد و دکتر پارسا دوست در این باره از مصائب قهرمان جنگ‌های عثمانی می‌نویسد: «اسماعیل میرزا سال‌های زندان را به سختی می‌گذراند و با صعبِ حال اوقات فرخنده مآل را در یأس و نا امیدی تباه می‌کرد. روح نا آرام و ماجراجوی او سکوت و سکون قلعه را بر نمی‌تافت. او دلاور میدان‌های رزم و فاتح نبرد سهمگین ارزروم بود. نیروی سرکش و پرتوان او در آن جایگاه تنگ، فضایی برای جولان در پیش نداشت. فشردگی مکان، روح بلند پرواز او را فشرده‌تر کرد. تلخی روزگارِ یکسان و غمبار همراه با احساس تنهایی و حرمان آن هم در سال‌های جوانی توان پایداری او را درهم شکست و او را به سرابی کشاند که رنجور و ناتوانش نمود. اسماعیل میرزا شخصیّتی که به گفته‌ی قزلباشان به آلساندری، مردی بود قوی اندام و جسور و سخت دلیر و جنگ دوست، زبونی روزگار را تاب نیاورد و زبون شد و به افیون روی آورد. او برای بی خبر ماندن از خود و محیط خود به مقدار افیون چنان افزود که روزانه ۴۷ درهم فلونیا مصرف می‌کرد و مقداری که برای هلاک کردن فوری یک نفر انسان سالم کفایت می‌کرد.[۸] اسماعیل میرزا با استعمال افیون آن هم به مقدار زیاد پیوسته ضعیف و ناتوان گردید. شاه تهماسب با آن که از وضع او و چگونگی گذران روزانه‌اش در قلعه‌ی قهقهه آگاهی داشت هیچ اقدامی برای آزادی وی نکرد. نکته‌ی سؤال برانگیز آن است که شاه تهماسب در ۹۳۹ه از کلیّه‌ی مناهی توبه کرد و ضمن غدغن ساختن نوشیدن شراب و نواختن ساز، استعمال تریاک و مواد مخدّر را نیز منع نمود و به دستور او ۵۰۰ تومان تریاک فاروق که در خزانه وجود داشت در آن حل گردید. با وجود آن روشن نیست چگونه تریاک و حشیش به داخل قلعه راه می‌یافت و شاه تهماسب با وجود اطّلاع از آن، در جلوگیری از ورود آن مواد به داخل اقدامی نمی‌کرد.»[۹]

والتر هینتس نیز در باره‌ی تأثیر اعتیاد بر اسماعیل میرزا در زندان قهقهه می‌نویسد: «وینچنزو دلی الساندری گزارش می‌دهد که شاه تهماسب گاهی دختران زیبایی را برای تفریح خاطر وی بدانجا گسیل می‌داشته امّا او هیچ اعتنایی به آن‌ها نداشته و علت رفتار خود را چنین توجیه می‌کرده که همین قدر کافی است که با شکیبایی مدّت زندان خود را تحمّل کند و اصولاً نمی‌خواهد کودکانش در زندان به دنیا بیایند و از آن گذشته این زنان در خور غلامان نیستند. حال بحث نمی‌کنیم که آیا چنین نکته‌هایی صحّت دارد یا نه، به هر حال چنین رفتاری از طرف شاهزاده چندان محتمل به نظر نمی‌آید مگر این که خواسته باشد با خفض (تواضع و فروتنی) جناح و اظهار فدویت، دل پدر خود را نرم کند- که البته چنین توفیقی هم به دست نیاورده است. در عوض مسلّم این است که وی در آن تنهایی، بی کسی و نا امیدی زندان به آن بهشت مصنوعی خیالی که ساخته و پرداخته‌ی تریاک و حشیش است پناه می‌برده. امّا در طول زمان هر دم از تأثیر این مسکن‌ها کاسته می‌شده و وی ناگزیر بوده که بر مقدار مصرف آن‌ها بیفزاید. سرانجام کار اعتیاد به آن جا کشیده که وی روزانه ۴۷ درهم فلونیا مصرف می‌کرده، مقداری که برای هلاک کردن فوری یک نفر انسان سالم کفایت می‌کند. وی مأیوس و سرخورده در باره‌ی تقدیر خود غرق دریای فکر بود، گاهی می‌شد که زندان صدای قهقهه‌ی مردی را که در نشئه‌ی حشیش به سر می‌برد، منعکس می‌کرد و دوباره همه چیز در خاموشی و سکوت فرو می‌رفت تا تأثیر حشیش از بین برود و شعله‌ی ولع فراموشی و لذّت مصنوع دوباره در او افروخته شود.

بدین ترتیب سال‌ها بین سرمستی و خمودی و بی حاصلی سپری می‌شد. اسماعیل رنگ پریده و نحیف می‌شد. چشم‌هایش در ته چشم خانه سوسو می‌زد و در اثر مصرف بسیار تریاک دردها و ناراحتی‌های جسمی جانگزایی بر مزاج او چیره شده بود. او هیچ سو نشانه‌ای که مبشّر آزادی باشد وجود نداشت. دیگر تا جنونِ هراس انگیز گامی بیشتر فاصله نبود.»[۱۰]

[۱] – برای آن که نشان داده شود که دیدگاه پری خان خانم و دیگران نسبت به اسماعیل میرزا بی دلیل نبوده است باید اشاره کرد که اسماعیل میرزا در سن چهارده سالگی برای نخستین بار در صحنه‌ی سیاسی ظاهر شد و آن زمانی است که القاس میرزا پسر شاه اسماعیل اول که نایب‌السلطنه‌ی شیروان بود و علیه برادرش شاه تهماسب قیام کرد و به دربار عثمانی پناهنده شد، ایشان به جای وی رفت و گوگجه سلطان را لـله او فرستاد. در این زمان در شیروان قیامی صورت گرفت که توسط وی سرکوب شد. دومین نبرد او با ترکان می‌باشد که القاس میرزا باعث آن شده بود که ترکان به ایران حمله کنند. اسماعیل میرزا در یکی از حملات بر علیه ترک‌ها که پدرش به وی مأموریت داده بود پیروز شد و رشادت بسیار نشان داد و در اغلب جنگ‌ها چون فرماندهی چیره دست اقدام می‌کرد. پیروزی‌های اسماعیل میرزا آن قدر اهمیّت دارد که پدرش نیز هیچ گاه به آن‌ها دست نیافته بود. والتر هینتس در صفحه ۲۸ کتاب خود در باره یکی از پیروزی‌های او می‌نویسد: «اسماعیل میرزا در دیدگاه معاصران خود به چنان پیروزی‌ عظیمی دست یافته بود که سراسر زندگی از شهرت و افتخار آن برخوردار شد و عثمانی‌ها از آن به بعد وی را اسماعیل دیوانه (دلی اسماعیل) نامیدند. از لحاظ قزلباش‌ها دیگر وی فرماندهی بلامنازع و یا قهرمانی ملی تلقّی می‌شد، درست مانند تزار ایوان چهارم (مخوف) پس از پیروزیی که تقریباً همزمان با وی (اکتبر ۱۵۵۲) بر تاتارهای قازان به دست آورد و در ترانه‌های روس از او به عنوان رهاننده یاد شد.

پس از بیست سال روایت شاهکار اسماعیل همچنان نقل مجالس بود و به همین ترتیب هم شاخ و برگ‌هایی بر آن افزوده شده بود؛ مثلاً جفری داکت بازرگانِ ماجراجویی از شرکت مسکوی چنین گزارش می‌دهد که در آن جنگ نزدیک صد هزار نفر از ترک‌ها به خاک هلاک افتادند. به هنگام توصیف دوره‌ی حکومت اسماعیل خواهیم دید که پیروزی‌ بر اسکندر پاشا به عنوان دلیلی محسوس و ملموس بر خوی جنگاوری و ستیزه‌جوی شاهزاده، اصولاً جلوس وی را بر تخت سلطنت ممکن ساخت. منتهی نفوذ بسیار و روز افزون وی بر نیروهای مسلح عواقب دیگری هم دربر داشت که برای وی آثاری نامبارک و مشئوم به جای گذاشت.»

[۲] – این قلعه‌ی مستحکم بر فراز کوهی بلند نزدیک در حوالی مشکین شهر قرار داشته و به دلیل آن که از موقعیّتی مناسب برخوردار و حفاظت از آن آسان بوده است پادشاهان صفوی در هنگام هجوم عثمانیان خزاین خود و همچنین مقصران سیاسی و شاهزادگانی را که مورد بی مهری قرار می‌گرفتند به آن جا می‌فرستادند. والتر هینتس در صفحه‌ی ۳۹ کتابش در مورد واژه‌ی قهقهه می‌نویسد این نام ناشی از وضع محفوظ و دست نیافتنی آن بوده که همه‌ی حمله کنندگان را به ریشخند می‌گرفته است. واژه‌ی قهقهه به زبان ترکی قاه قاه قالاسی است که به فارسی قهقهه می‌باشد و همچنین به معنی آواز کبک نیز آمده است.

[۳] – در مورد فراخواندن اسماعیل میرزا از هرات روایت است که از همان هنگام اعزام بین علی سلطان و محمّد خان از همراهان وی در چگونگی کمک به شاهزاده در سبزوار اختلاف به وجود آمد. از آن جا که محمّد خان رفتار اسماعیل میرزا را در هرات تحمل نمی‌کرد با ارسال نامه‌ای از شاه درخواست می‌کند که دوباره محمّد میرزا را به هرات بفرستند. شاه تقاضای او را پذیرفت، در نتیجه اسماعیل میرزا بعد از یک سال و پنج روز آن جا را به اتفاق سوندوک بیک تُرک ترک می‌کند و معصوم بیک او را در ساوه تحویل گرفته و او را بدون آن که پدر دیده باشد به سوی قلعه قهقهه می‌برد.

[۴] – روضة‌الصفویه، تألیف میرزا بیگ جُنابدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸، ص ۵۴۷

[۵] – شاه اسماعیل دوم صفوی، تألیف والتر هینتس، ترجمه کیکاووس جهانداری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ص ۳۶

[۶] – شاه تهماسب اوّل، دکترمنوچهر پارسا دوست، چاپ سوم، ۱۳۹۱، شرکت سهامی انتشار، ص ۵۲۶

[۷] – شاه اسماعیل دوم، شجاع تباه شده، دکتر منوچهر پارسا دوست، تهران شرکت سهامی انتشار ،صص ۱۸ تا ۲۶

[۸] – فلونیا معجونی مرکب از تریاک، حشیش و سایر مخدّرات می‌باشد و منظور از درهم، همان واحد وزن است که معادل ۴۷ حبّه یا جو متوسط می‌باشد.

[۹] – شاه اسماعیل دوم، شجاع تباه شده، دکتر منوچهر پارسا دوست، تهران شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۱، ص ۲۸

[۱۰] – شاه اسماعیل دوم صفوی، تألیف والتر هینتس، ترجمه کیکاووس جهانداری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، صص ۴۲ و ۴۳

۱۱- آینه عیب نما، فریادی از کاخ های صفوی، علی جلال‌پور، گفتمان اندیشه معاصر، ۱۴۰۱، ص ۴۳۷

مطالب مرتبط

2 دیدگاه برای “اسماعیل میرزای صفوی و زندان قهقهه

  1. دستتون درد نکنه
    خوشحالم که بعد از مدتها دوباره مطالب جدید شما رو میخونم. نمیدونم کی دوباره فعال شدید ولی مدتها بود که نبودید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.