تا پیش از پیروزی انقلاب۱۳۵۷، براساس گاهشماری رسمی، ایرانیان ۲۴ اسفند روز پدر بود اما با پیروزی انقلاب روز پدر به ۱۳ رجب زاد روز امام اول شیعیان تغییر یافت اما چرا ۲۴ اسفند؟ ۲۴ اسفند زادروز رضا شاه است. مردی که وقتی به قدرت رسید از میدان دروازه قزوین تا میدان راه آهن نوشته بودند: درمان سوزاک و سفلیس
بیشتر مردم سوزاکی و سفلیسی بودند بیمارستان فارابی را برای درمان بیماری تراخم چشم افتتاح کرد و دستگاهی از اروپا سفارش داد و گذاشت در بیمارستان سینا تا کچلی ناشی از شپش را برق بگذارند. چرا که کمتر ایرانی بود که شپش از سر و رویش بالا نرود. رضاشاه ویرانهای به نام ایران را که حاصل سالها عیاشی شاهان قجر بود، تحویل گرفت با ملتی خمار که با تنبان در کنار خیابان میخوابیدند و شهرهایی که چهرهای فلاکت بار داشتند. در حقیقت سلطنت بر مردمی که دائماً دست در شلوار خود داشته و آلتهای سوزاکی و سفلیسیشان را میخاراندند و شپش از سرِ هم میگرفتند نه لذت داشت و نه افتخاری چه رسد به اینکه انسان بخواهد برای چنین ملتی قلدری کند .
اما چرا رضا شاه را رضا قلدر میگفتند؟!
اواخر سال ۱۳۰۴، شاه اداره سجلات را تاسیس و مردم را موظف کرد با مراجعه به این اداره نام ،خود همسر و فرزندانشان را ثبت و برای ،خود نام خانوادگی انتخاب کنند تا اولاً حکومت جهت ارائه خدمات به ،مردم آماری رسمی از جمعیت ایران و پراکندگی ،نفوس دسترسی داشته باشد و در ثانی هویت هر فرد ایرانی مشخص باشد. مردم اما به تحریک عده ای از روحانیون اعتراض کردند که شاه و عمله هوسرانش میخواهند نام زنان و دختران ما را یاد بگیرند و به اجنبی بدهند و از ارائه اطلاعات خودداری کردند. شیخ میرزا صادق تبریزی فتوا داد که گرفتن سجل حرام است و حتی اگر بدون سجل اجازه ندادند کسی به حج برود مردم هم نیاز نیست به حج بروند یعنی حتی ممنوعیت حج هم نتوانست مردم را وادار به اطاعت از قانون کند! عده ای حتی حسین علی بنی آدم رئیس اداره سجلات خمین را به جرم این که قصد دارد.نام نوامیس مردم را به اجنبی بدهد مورد ضرب و شتم قرار دادند در چنین شرایطی بود که رضا شاه با زور چوب و شلاق مردم را وادار به ارائه اطلاعات کرد. گفته شده روزی مردی با نام میرزا بهاء را که از ارائه اطلاعات خودداری میکرد به دستور شاه آن قدر کتک زدند تا نام همسر و فرزندانش را گفت و بعد هم نام خانوادگی اش را جهت متنبه شدن دیگران (میرزا بهاء کتک خورده) ثبت کردند. در ۱۳۰۵ به سبب پیشگیری از بیماریهای پوستی و رعایت بهداشت عمومی رضاشاه استفاده از خزینه را که یادگار قوم قاجار بود ممنوع اعلام کرد خزینه مکانی حوض مانند بود که در زیر آن آتش روشن کرده و افراد درون آن حمام میکردند آب خزینه هفته ای یک بار عوض میشد و در این مدت صدها نفر زن و مرد در آن آب کثیف و چرکین مثلاً حمام و غسل میکردند. پس از ممنوعیت استفاده از خزینه فریاد وامصیبتا بلند شد که هر آبی جزآب خزینه غیرگر و ناپاک است و غسل در آن باطل.
رضاشاه اما با زور مردم را وادار به استفاده از حمامهای دوش دار کرد و برای کسانی که پنهانی از خزینه استفاده میکردند شلاق و جریمه نقدی در نظر گرفت. در ۱۳۱۵ رضاشاه اتوبوسهای بنز را جهت حمل و نقل عمومی از آلمان با کشتی وارد ایران کرد و برای رفاه حال مردم در شهرهای بزرگ مستقر نمود در کمال تعجب مردم پای پیاده یا با اسب و الاغ تردد میکردند اما حاضر نبودند سوار اتوبوس شوند شاه افرادی را فرستاد تا علت را جویا شوند معلوم شد مردم عقیده دارند که اتوبوسها از بلاد غیرمسلمان آمده و نشستن بر روی صندلی آنها موجب نجس شدن بدن انسان میگردد! رضا شاه با زور و کتک قاطر و الاغ ها را از سطح شهرها جمع کرد و مردم را وادار به سوار شدن به این اتوبوسها نمود با این حال مردم روی صندلیهای چوبی، آن دستمال یزدی میگذاشتند تا باسن مبارکشان نجس نشود و عده ای نیز برای ثواب به تخریب اتوبوسها مبادرت می ورزیدند.
اقدامات رضاشاه که در جهت ترقی و پیشرفت کشور و هویت بخشیدن به مردم این سرزمین بود، عموماً با تحریک عده ای از روحانیون با مخالفتهای گسترده مردم روبرو میشد در چنین شرایطی شاه راهی نداشت جز این که یا از اجرای آن طرح صرف نظر کند و دست روی دست بگذارد و شاهد سقوط بیش از پیش ایران باشد و یا با زور چماق و کتک مردم نادان را به شاهراه پیشرفت و ترقی هدایت کند. کیخسرو شاهرخ، سرپرست انجمن آثار ملی ایران در دوره رضاشاه میگوید «شاه در جریان ساخت آرامگاه فردوسی میگفت معلوم میشود فردوسی آدم بزرگی بوده که بعد از نزدیک به هزار سال چنان آثار بزرگی بر سر مقبره او برپا میشود آیا بشود که ایرانیان روزی بر مقبره من چنان اثری بسازند؟ همین طرز فکر بود که باعث شده بود رضاشاه به ترقی ایران بیاندیشد و دوست داشت نام نیکی از خودش برجای گذارد حتی اگر شده به زور شلاق و دگنک.
رضاشاه خوب میدانست که آیندگان وی را بعنوان شاه ایران خواهند شناخت و هیچ عذری از او در مورد عقب نگاه داشته شدن ایران نخواهند پذیرفت. این بود که مردم امی که فواید کارهای رضاشاه را درک نمیکردند او را رضا قلدر مینامیدند. در جنگ جهانی دوم ایران علیرغم اعلام بی طرفی مورد هجوم روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب قرار گرفت رضاشاه که میدانست نهال نوپایی که تنها ۱۵ سال از کاشت آن میگذشت در صورت رویارویی با مهاجمان به شکل فاجعه آمیزی ویران خواهد شد مجبور به مدارا با آنان گشت و ایران را ترک نمود محمود جم مینویسد: «شاه در بندرعباس دستور دادند تمام جامه دان هایش چمدانها را تفتیش کنند تا محقق شود جواهرات سلطنتی با ایشان نیست و اینچنین مردی که با اراده آهنینش ناامنی ویرانی فقر و بیسوادی و بیماریهایی همچون سوزاک و سفلیس را از میان برده بود رفت و این مردم را که روزگاری نه چندان دور گوجه فرنگی را حرام و لامپ و دوچرخه را اسباب شیطان میدانستند بجایی رساند که خود را با ملل اروپا مقایسه میکردند اما همین مردم ناسپاس هنگام خروج رضاشاه از ایران جشن گرفتند و فریاد میزدند (مرگ بر رضا شاهه بیوطن، قلدر و قانون شکن) اما حقیقت آن است که بعد از چند دهه وابستگی، رضا شاه اولین حکمران مستقل در ایران بود تاریخ نشان داد که او جز شکوفا کردن کشور، سودای دیگری در سر نداشت. گماشته کسی نبود، شخصیت خود ساختهای بود که با اراده فردی به قدرت رسید و دول استعماری بخصوص انگلستان بر سر راه او موانع بسیار تراشیدند آرزویش درباره مقبره اش که گفته بود میشود روزی برای من چنان اثری که برای فردوسی گذاشته شده بگذارند هرگز محقق نشد. ۳۸ سال بعد صادق خلخالی پس از تلاشی نافرجام در ویران کردن آرامگاه فردوسی با پتک بر مقبره رضاشاه میکوبید و جسدش را جستجو میکرد تا آثار او را محو سازد. با اینحال آنچه را در زمین میجست نیافت اما مقبره را کاملاً از میان برد
منبع : این مطلب توسط گروه تاریخ و داستان در اینستاگرام گردآوری و نگارش شده است.
متن متعصبانست. قلدر بود چون زمین داران شمال رو با قلدری وادار کرد سند زمینها رو به نام اون بزنن.
قلدر بود چون سرخود هیرمند رو وا داد به افغانستان
اروند رو وا داد به عراق
از سه طرف ایران رو واداد
اگه این قلدری نیست پس چیه
این همه تو لرستان آدم کشی نکرد؟
اگر منبع یا مدرکی دارید که صحیت های شما رو تایید کنه برای ما ارسال کنید تا ما این مطلب رو اطلاح کنیم
اینستاگرام منبع موثقی نیست که خزعبلات خود را به خورد مردم بدهید
گروه تاریخ داستان این متن رو نگاشته اند و ما هم با ذکر منبع این مطلب رو در سایتمون قرار دادیم و هیچ گونه مسئولیتی در قبال این مطلب نداریم ولی هدف ما انتشار مطالب معتبر است اگر منبع یا مدرکی دارید که این مقاله رو رد کنه برای ما ارسال کنید تا ما این مطلب رو اطلاح کنیم
– جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو»ایران توسط رضاشاه
– جدایی دشت ناامید در سیستان به مساحت ۳ هزار کیلومتر در سال ۱۳۱۷
– اعطای امکانات به باستان شناسان آمریکایی برای کاوش در تخت جمشید و تاراج آثار تخت جمشید توسط این باستان شناسان
– غاصب۲۱۶۷ از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود
– قتل عام کسانی که از دادن زمینهایشان به رضاشاه سر باز زدند و نیز کشتن مخالفان خود با آمپول هوا(توسط پزشک احمدی معروف)
– ممنوعیت عزاداری امام حسین(ع) در ماه محرم و صفر
– شهادت روحانیون به نام ایرانی به مانند شهید مدرس به جرم مخالفت با فعالیتهای ضد انسانی رضاشاه
– کشتن شعرا، روشنفکران و ادیبانی همچون فرخی یزدی ، میرزاده عشقی ، واعظ قزوینی و بسیاری از نویسندگان ایرانی توسط رضاشاه
– تبعید نقاش نامی ایرانی کمالالملک به بیابانهای نیشابور
– به شهادت رساندن و مجروح کردن بیش از ۱۵۰۰ تن از مردم عادی مشهد در مسجد گوهرشاد و در جوار حرم مطهر امام رضا(ع)
– تاسیس ارتشی که حتی نتوانست ساعاتی در برابراشغالگران مقاومت کرده و در نتیجه رضاشاه با خفت و خواری هرچه تمام تن به تبعید داد
– قلع و قمع کردن عشایر ایران و تبعید بسیاری از آنان
و دهها مورد دیگر نشان میدهد که رضاشاه نه پدر ایران نوین که بانی تخریب کشور و سپردن آن به بیگانگان شدیدتر از آنی که پیش از او توسط سلاطین بیکفایت در جریان بوده میباشد.
دردود بر رضاشاه کبیر ، روحش شاد ، یاد این بزرگ مرد بعد همیشه در دلهای ایرانیان هست و خواهد بود.
رضاشاه کبیر آخوند دوزاری رو خوب میشناخت وگرنه در دوره ی این مرد بزرگ بزرگترین خدمات fi کشور انجام شد و مردم ابله قدردان نبودن ، بامید روزی که مملکت از موجود پلیدی به نام آخوند پاک بشه و مقبره این بزرگ مرد رو مثل فردوسی بزرگ مجلل درست بشه.
در تعجبم از احمق هایی که خایه مالی میکنن و خدمات بی شائبه این اسطوره رو زیر سوال میبرن بدون آنکه سند و مدرکی داشته باشن.
بنظرم لیاقت این افراد همون آخوند خوک صفته که از فضولات اونها خورد و خوراک کنند.
درود بر پدر ایران نوین، رضا شاه و خاندان ایرانساز پهلوی
پهلوی میخواست ایرانیان بهترین مسافران هزاره سوم باشند. افسوس که ملت داغون و بیسواد قدر این شاهان را ندانستند.