شاه تهماسب دارای هشت دختر بود که معروفترین آنها پری خان خانم و مادر وی سلطان آغا خانم چرکس میباشد. او فردی سیّاس، ریاکار، باهوش و زیرک بود و به همین دلیل همواره مورد مشورت پدر قرار میگرفت و در حرمسرا و دربار نیز نقش کلیدی داشته و کمتر حادثهای است که تدبیر وی در آن مشاهده نگردد. پری خان خانم را باید در کنار دیگر زنان تاریخی شمرده که در پشت پردهی سیاست نقشها آفریده و نتایج آن به نام دیگران ثبت شده است. اوج دخالتهای او در ماجرای مرگ مشکوک پدر و قتل حیدر میرزا و به سلطنت رسانیدن اسماعیل میرزا و قتل وی و ارتباط نزدیک و پنهانی او با سفیر عثمانی و سپس بر تخت نشاندن محمّد میرزا و شاهزاده کشیها بوده است.[۱]
ظاهراً پری خان خانم تا پایان عمر مجرّد بود و تنها موردی که در بارهی ازدواج وی ثبت شده مربوط به سال ۹۶۵ در سن ده سالگی و به دستور شاه تهماسب با پسر برادرش بهرام میرزا به نام بدیعالزّمان میرزا است که او نیز به حکومت ولایت سیستان منصوب گردید و پری خان خانم و به روایتی با دستور پدر هرگز حاضر نشد که نزد شوهرش برود. از آن جا که هر عملِ خلاف عرف حاکمان باید توجیهی داشته باشد، روایت است که پری خان خانم با اسب زین شده آمادهی ازدواج با امام زمان نیز بوده است. دکتر پارسا دوست در شرح زندگی پری خان خانم مینویسد: «مهمترین عضو خاندان شاهی که از جانشینی اسماعیل میرزا حمایت میکرد پری خان خانم دختر شاه تهماسب بود. او در ۹۵۵ه (۱۵۴۹م) در حوالی اهر به دنیا آمده بود. شاه تهماسب به برادرش بهرام میرزا که تا پایان عمر نسبت به او وفادار مانده بود علاقه داشت و پس از مرگ وی در ۹۵۶ه پسران او به نامهای حسین میرزا، ابراهیم میرزا و بدیعالزمان میرزا را مورد توجه خاص قرار داد و آنان را به ترتیب به حکومت ولایتهای قندهار، خراسان و سیستان گماشت.
او بدیعالزمان میرزا که کوچکترین پسر بهرام میرزا بود فرزند خود نامید و پری خان خانم را در ۹۶۵ه هنگامی که ده سال داشت به عقد ازدواج وی درآورد، ولی چون او پری خان خانم را بسیار دوست میداشت و با او به مشورت میپرداخت از اعزام او به سیستان نزد شوهرش خودداری کرد و پری خان خانم تا پایان عمر شاه تهماسب و عمر خود در قزوین به سر برد. پری خان خانم که دختری با هوش و زیرک بود اعتماد و علاقهی شاه تهماسب را به خود جلب کرده بود. اسکندر بیک مینویسد او در خدمت والد بزرگوار معزّز و گرامی و به غایت معتبر بود و خلایق در مهام مشکله به خدمت علیّهاش توسّل جسته، به وسیله او صورت مییافت و از وفور عقل و دانش در ملازمت اعلی مشیر و مشارالیه بود.
او در جای دیگر پری خان خانم را عاقلهی روزگار مینامد و تصریح میکند که وی در نزد شاه صاحب رأی و مشورت و محسود اقران بود. احمد قمی نیز تأیید میکند که او از همهی دختران شاه تهماسب نزد پدر عزیزتر بود. شاه تهماسب آن چنان به درستی رأی و صحت نظر پری خان خانم اعتقاد داشت که در سوانح امور جزیی و کلی و ملکی و مالی به صلاح و صوابدید او عمل مینمود و تمامی مهمّات سرکار پادشاهی از لوازم شروط سیاست و جهانداری و قواعد رسوم سلطنت و بختیاری را به استخاره و استشارهی آن ملکهی عاقله قرار داد و بی وقوف و شعور او هیچ اراده از قوّت به فعل نمیآورد. پری خان خانم که دختری جاه طلب بود و در امیران قزلباش نفوذ وافر داشت تقرّب حیدر میرزا را نزد شاه تهماسب و موقعیّت ممتاز او را در ادارهی امور کشور تاب نمیآورد و با او مخالف و با اسماعیل میرزا موافق بود. چون مادر پری خان خانم چرکس بود و چرکسان در دربار شاه تهماسب با گرجیان که از جایگاه برتری برخوردار بودند به رقابت بر میخاستند. شمخال سلطان چرکس، دایی پری خان خانم طرفدار اسماعیل میرزا بود. در میان شاهزادگان، سلیمان میرزا برادر اعیانی پری خان خانم از یک مادر و پدر – محمود میرزا که ارس سلطانِ روملو لـلهی او، و احمد میرزا که امیر اصلان افشار لـلهاش بود با اسماعیل میرزا موافقت داشتند.»[۲]
همچنان که ذکر شد پری خان خانم از قدرت و نفوذ زیاد برخوردار بوده و سرانجام آن تندروی و دخالتها باعث نابودی خودش گردید. هنگامی که اسماعیل میرزا از زندان قهقهه به قزوین آمد و بر تخت نشست علاوه بر کشتار شاهزادگان در امور مذهبی نیز دیدگاه جدیدی ارائه داد که بسیاری را خوش نیامد و حتی تهمت کفر به وی زدند. در نتیجهی اقدامات افراطی و چالش برانگیز شاه اسماعیل، پری خان خانم نیز از کردهی خود اظهار ندامت میکرد و در نهایت راضی به نابودی وی شد. در این جا پرسشی مطرح میگردد که چرا شاه اسماعیل دوم که قصد نابودی تمام شاهزادگان را در سر میپرورانده چگونه دستور قتل پری خان خانم را صادر نکرده است؟[۳] گویا شاه اسماعیل به رمل و اسطرلاب اعتقادی کامل داشته و تمام برنامهی زندگی و دستور قتلهای خود را بر اساس همین اعتقادات تنظیم میکرده است و در این جا باید از شاه اسماعیل سپاسگزار بود که آن عقاید خرافی را شامل کشتار تودههای مردم ندانسته وگرنه او با برنامه ریزی و اطاعت کورکورانهی قزلباشان که اطاعت از مرشد کامل را واجب دانسته و تمام اعمال فجیع خود را بدین وسیله توجیه میکردهاند معلوم نبود که بر سر مردم چه بلایایی نازل میشد.
در مورد عدم قتل پری خان خانم و شروع برادرکشیها، احمد احرار در کتاب بهار و خون افیون که شرح زندگی شاه اسماعیل دوم را به صورت داستان نوشته و توصیف کرده است در این رابطه چنین مینویسد: «روزی خواجه افضل که منجّم وی بود به شاه اسماعیل میگوید که من بین شما و خواهرتان نقاری یافتم و همین که حیات یکی از آنها به پایان برسد به فاصلهی کوتاهی مرگ دیگری نیز فرا خواهد رسید. این گفتگو باعث شد که شاه اسماعیل از فکر نابودی خواهرش امتناع جوید؛ زیرا اسماعیل ناچار بود این راز را از همه کس پنهان بدارد، مخصوصاً از پری خان خانم که داعیهی شرکت در سلطنت داشت و هرگاه بر این راز واقف میشد آن را به عنوان حربهی مؤثّری برای پیش بردن مقاصد خویش به کار میبرد. برادر کشیها از هنگامی شروع شد که از افضل قزوینی بعد از چند شبانه روز مطالعه و تحقیق دقیق و مداوم، اسماعیل را بشارت داد جز در مورد پری خان خانم هیچ گونه وجه مشترکی در ستارهی وی و دیگر اعضای خاندان شاهی وجود ندارد. اسماعیل که گویا منتظر وصول همین خبر بود، افضل را با نوازش فراوان روانه کرد و اطمینان داد که در دستگاه سلطنت وی به عزّت و رفعتی فوق آن چه انتظار دارد، خواهد رسید.»[۴]
بر حسب اتفاق این عقیدهی منجّم بعد از مرگ شاه اسماعیل تحقق مییابد و پری خان خانم نیز به زودی به قتل میرسد. در زمینهی شکل گیری قتل شاهزاده خانم فردی به نام میرزا سلمان جابری اصفهانی نقش اساسی دارد و باز هم این پری خان خانم است که بعد از مرگ شاه اسماعیل دوم با توجه به بعضی سهل انگاریها برنامهی سلطنت محمّد میرزا را فراهم میکند و خود را با رقیبی چون مهد علیا رو به رو میسازد. در این مورد کسی که وی را فریب داد و از پشت به او خنجر زد میرزا سلمان است که بعد از مرگ شاه اسماعیل دوم و بر اساس موقعیت به وجود آمده و برای بقای خود متوسّل به هر خیانت و حیلهگری شد تا جایگاه خود را در نزد محمّد شاه و مهد علیا مستحکم سازد و به مقام وزیر اعظمی یا اعتمادالدوله نیز دست یافت. از زمان حرکت آنان از شیراز تا قزوین آن قدر در گوش محمّد شاه و همسرش بر علیه پری خان خانم نجوا میخواند که در همان لحظات ورود به قزوین دستور قتل شاهزاده خانم را به اجرا میگذارند و میرزا سلمان نیز با پراکنده ساختن یاران صدیق پری خان خانم زمینه را برای این برنامه فراهم ساخته بود. نقش و نفوذ میرزا سلمان به همین موارد محدود نبوده و حتی محمّد شاه را به گونهای مجاب میکند که چگونه مخالفان را از بین ببرد و حتی دو فرزندش حمزه میرزا و عباس میرزا را به دربار قزوین فرا خواند و به محمّد شاه گوشزد میکند که وجود شاه شجاع شش ماهه یعنی فرزند شاه اسماعیل دوم نیز باعث بروز فتنه خواهد شد و در نتیجه دستور قتل وی را صادر میکنند.
میرزا سلمان در حملهی پادشاه به خراسان و قتل علیقلی خان و حوادث دوران کودکی شاه عباس اول فعالیّت داشتهاند و شاید هم مأمور و جاسوس عثمانی برای کامل کردن برنامههای شاه اسماعیل دوم و آشفته ساختن حکومت صفویان بوده است؟ هنگامی که برای اجرای دستور به خانهی لـلهی فرزند شاه متوفّی میروند قلیخانچی اوغلی ذوالقدر مطالبی به داروغه میگوید که نقش میرزا سلمان را در پشت پرده روشن میسازد. «اختیار این خانه به دست شما است و میتوانید هر طور مقرّر داشتهاند، عمل کنید، امّا برای صدراعظم پیغامی دارم و مایلم او را بگویی که من از بابت سرنوشت و آخر کار خود کمترین تأسّفی ندارم و حتی برای مخدوم زادهی شیرخواره و بی گناه نیز تأثّری به دل راه نمیدهم زیرا اطمینان دارم که اگر او را میگذاشتند تا به مرحلهی عقل برسد و چشم و گوش وی بر حقایق آشنا شود روزی هزار مرتبه آرزوی مرگ میکرد و همان بهتر که نماند و چنان روزگاری را نبیند. امّا از ته دل برای مملکت و سلطنت قزلباش تأسّف میخورم که بازیچهی زنان و مردان و لامحاله میدان یکّه تازی مفسدان نمک ناشناسی چون میرزا سلمان شده است. مردی که در زمان پادشاه ماضی ترتیب قطع حیات پادشاه فعلی را فراهم ساخته بود و الحال در سایهی پادشاه فعلی قرار یافته است و به ریختن خون فرزند شاه ماضی اشاره میکند. با چنین ناکسانی که در خانهی اولاد شیخ صفی لانه کردهاند مگر خداوند تفضّلی بکند و الّا از ملت و مملکت قزلباش نشانی باقی نخواهد ماند.»[۵] سخنان لـلهی شاه شجاع در حال وقوع بود و این عباس میرزا است که از سیر حوادث جان سالم به در برده و ایران را نجات میدهد.
پری خان خانم در زمان شاه اسماعیل دوم علت بدبینی پادشاه را نسبت به خود بدگوییهای میرزا سلمان وزیر میدانست و به همین دلیل به شمخال خان دایی خود دستور داد که او را به قتل برسانند، ولی او که مردی باهوش و زرنگ بود از فرصت استفاده کرد و به سوی شیراز فرار کرد تا خود را به محمّد میرزای نالایق برساند. در جستجوی او تلاش بسیار کردند و چون از راه بیابان رفته بود او را نتوانستند پیدا کنند و در نهایت بر اثر سعایت این فرد قتل پری خان خانم رقم میخورد. در مورد چگونگی مرگ شاهزاده خانم چنین آمده است که «محمّد میرزا و مهد علیا چهارشنبه ذی حجه ۹۸۵ه وارد حومه قزوین شدند. آنان فرصت را از دست ندادند و در همان روز دستور قتل پری خان خانم را صادر کردند.[۶]
هنگامی که پری خان خانم با هودج زرنگار خود عازم منزل خویش بود، خلیل خان افشار حاکم کهکیلویه که در زمان شاه تهماسب لـلهی پری خان خانم بود راه بر او گرفت و هودج او را به سوی منزل خویش برد. او در آن جا پری خان خانم را به قتل رساند و سرش را به نزد محمّد میرزا آورد. اروج بیک بیات مینویسد سر او را که به خون آغشته بود با گیسوان ژولیده و درهم بر سرنیزه کرده بر دروازهی قزوین در معرض تماشای همگان گذاشتند. این منظره بس اندوهبار و هول انگیز بود. امیر اصلان سلطان افشار نیز مأمور کشتن شمخال خان دایی پری خان خانم گردید و او نیز در همان روز ورود به قزوین وی را به قتل رساند. به دستور محمّد میرزا کلیهی ساختمانها و اموال و دارایی پری خان خانم و شمخال سلطان به کشندگان آنان خلیل خان و امیر اصلان سلطان تعلّق گرفت.
ابوالفوارس شجاعالدّین محمّد فرزند شیرخوار شاه اسماعیل و لـلهی او ولی سلطان قلیخانچی اوغلی والی شیراز که با محمّد میرزا در آن شهر بدرفتاری کرده بود در همان روز کشته شدند. کشته شدن پری خان خانم، زنی که از نوجوانی مشاور نزدیک پدرش شاه تهماسب اول بوده، در کشته شدن برادرش حیدر میرزا و به تخت پادشاهی نشاندن برادر دیگرش اسماعیل میرزا نقش اصلی داشته و متّهم به شرکت در توطئهی قتل شاه اسماعیل دوم بوده و بعد از مرگ وی زمام امور کشور را در دست داشته است واجد اهمیّت فوقالعاده است. از آن پس راه برای زمامداری بی رقیب مهد علیا همسر محمّد میرزا هموار گردید. پری خان خانم ضمن مشاور بودن و دخالت در امور کشور به شعر علاقهمند بود. او ۸۰ غزل از دیوان جامی انتخاب کرد و برای محتشم کاشانی شاعر برجسته دوران شاه تهماسب اول فرستاد. محتشم پاسخ آنها را به شعر برای پری خان خانم ارسال داشت و صلهی شایسته دریافت نمود.»[۷]
——————————————————————————–
[۱] – در این زمان پری خان خانم با سفیر عثمانی و تحت تأثیر رفتار روحانی سنّی به نام میرزا مخدوم قرار داشت که در اصل از برقراری حکومت شیعه ناراضی بود و بعد از قتل شاه اسماعیل دوم از ایران فرار کرد.
[۲]- شاه محمّد، پادشاهی که شاه نبود، دکتر منوچهر پارسا دوست، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۱، ص ۳۴
[۳]- پس از کشتارهایی که شاه اسماعیل دوم در بین شاهزادگان به راه انداخت متوجه کانون قدرت یعنی خواهرش گردید. از بین بردن او کاری آسان نبود و در جهت تضعیف وی راهی دیگر برگزید. در صفحه ۲۴۴ کتاب تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در دوره صفویه آمده است که: «در این هنگام از میان برداشتن شاهزاده خانمی که در قتل مدّعی بزرگ وی، حیدر میرزا نقشی چنان بزرگ ایفا کرده بود ممکن و مقتضی نبود، زیرا از پری خان خانم در واقع جز خلوص نیت و ارادت نسبت به مرشد کامل چیز دیگری دیده نشده بود و قصد از بین بردن او مسلماً موجد شورشی میان طایفههای سرخ کلاه میگردید. از اینرو قطع ریشهی نفوذ یا دست کم محدود کردن حیطهی قدرت پری خان خانم به صلاح نزدیکتر بود. برای نیل به این مقصود اسماعیل از دو جانب اقدام کرد. نخست آن که چون میدانست پری خان خانم از دخالت سلطانم خانم خواهر شاه تهماسب و عمّه وی در کارهای کشور بسیار ناراضی است و میخواهد که مانع از هرگونه نفوذ سلطان خانم شود عمداً موجباتی فراهم ساخت تا دست عمّهاش در رتق و فتق کارها گشادهتر گردد و پری خان خانم از این جهت بیشتر بر وی رشک برد. دوم آن که در صدد قطع رابطه درباریان با حرمسرا برآمد. برای جلوگیری از آمد و شد سران لشکر و بزرگان سرخ کلاه به حرمسرا ابتدا اسماعیل در قالب زنان در کارها و کنکاش میان امیران و خانمهای حرم به ایشان فهمانید. دیری نگذشته بود که پای همگی ایشان از جمله کسانی که با خاتونهای دودمان خویشی داشتند از حرمسرا قطع گردید.»
[۴] – بهار و خون و افیون (زندگی شاه اسماعیل اول)، نویسنده احمد احرار، جلد اول، چاپ چهارم، ۱۳۷۱، نشر شباویز صص ۲۵۷ و ۲۶۱
[۵] – بهار و خون و افیون (زندگی شاه اسماعیل اول)، نویسنده احمد احرار، جلد دوم، چاپ چهارم، ۱۳۷۱، نشر شباویز ، ص ۶۷۸
[۶] – در پاورقی صفحهی ۴۹ از جلد اول کتاب زندگی شاه عباس اول نوشته نصرالله فلسفی در مورد شرط پذیرفتن سلطنت از سوی شاه محمّد که زیاد منطقی به نظر نمیآید و این که باید خواهرش کشته شود چنین مینویسد: «در شب نهم ذیحجه ۹۸۵ه پری خان خانم هنگام مرگ سی سال داشت. اولئاریوس در سفرنامهی خود مینویسد که شاه محمّد سلطنت را به شرط کشتن خواهرش پذیرفته بود. پس از آن خلیل خان، لـلهی پری خان خانم او را در خانهی خود خفه کرد. شاه تمام دارایی خواهر را که نزدیک به ده هزار تومان بود به پاداش این خدمت به او بخشید.»
[۷] – شاه محمّد، پادشاهی که شاه نبود، دکتر منوچهر پارسا دوست، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۱، صص ۲۶ و ۲۷
۸- آینه عیبنما، فریاد کاخهای صفوی، علی جلالپور،انتشارات گفتمان اندیشه معاصر ، ۱۴۰۱، ص ۴۲۵