در اواسط دهه ۱۹۶۰، یک استاد باستانشناسی جوان به نام جان اوسترم (John Ostrom) از دانشگاه ییل در حال کاوش در فسیل دایناسور در بدلند مونتانا بود. چیزی که او پیدا کرد فهم ما از دایناسورها و رفتار و زیستشناسی آنها را تغییر داد. اوسترم باقیماندههای پراکنده یک دایناسور شکارچی با اندازه معمولی را پیدا و مطالعه کرد و نام آن را دینونیکوس آنتیرهوپوس (Deinonychus antirrhopus) به معنای “پنجه ترسناک متوازن” گذاشت.
او فهمید که این حیوان شکارچی، دید تیز، هوش و سرعت بالا داشته است. او همچنین نشان داد که این دایناسور در آناتومی بدن بسیار شبیه به پرندگان بوده است و عنوان کرد که شباهت دایناسورهای شکارچی کوچک با پرندگان نشان میدهد که احتمالا پرندگان از دایناسورهای تکامل یافتهاند. اگرچه این نظرات ایدههای توماس هاکسلی در سالهای ۱۸۶۰ را تکرار میکردند اما در آن زمان بسیار بحثبرانگیز بودند. در میان این نظرات سوالهای زیستی مهمیمطرح شد: اگر پرندهها و این نوع دایناسورها خویشاوند هستند، آیا یعنی بعضی دایناسورها بیشتر شبیه پرندگان بوده اند؟ این بحث دههها ادامه داشت.
داینونیکوس، به صورت گروهی شکار میکرد و حتی به جانوران بسیار بزرگ و حتی ساروپودهای جوان و آنکیلوزارویدهای بزرگ نیز حمله ور میشد. احتمالا تنونتوزاروسها هم جز شکارهای آنها بودهاند. تنونتوزاروس، زرهدار نبود اما هیپسیلوفودونتید تندرو و چابکی بود که فسیلهای آن در نزدیکی فسیلهای دینونیکوس یافت شده است و این میتواند حاکی از وجود رابطهی شکارگر و شکار بین آنها باشد. بطور کلی داینونیکوسها به هرچه که قابل خوردن بود رحم نمیکردند.