اعلیحضرت حساب خودتان را با حساب شاه فقید(رضا شاه) یکی نکنید والا ورشکست میشوید.
من به خوبی و محبتی که «ارنست پرون» در حقم نموده است هیچوقت فراموش نمیکنم ایشان اهل سوئیس و اوقاتی که اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی در آنجا تحصیل میکردند با دربار مربوط بوده است. آقای پرون ناخوش و در مریضخانه نجمیه بستری و خوب شد وقتی خواست برود از پسر من تشکر نمود. پسرم گفت اگر شما میخواهید از من تشکر کنید بروید پدر مرا که در زندان است مرخص بکنید گفت چشم…
خدا شاهد است هیچکس قادر نبود نزد شاه فقید رضا شاه از من شفاعت بکند مگر این شخص که رفت به اعلیحضرت (ولیعهد) عرض کرد تمام خدمات و زحماتی که در راه شما کشیدهام به این مصالحه میکنم که یک زندانی را خلاص کنید. شاه فرموده بودند از او بد نشنیدهام و میروم از او وساطت میکنم. رفتند حضور پدر تاجدارشان و برای من درخواست نمودند. رضاشاه امر کردند که بعد از بیست روز مرا از زندان بیرجند به احمدآباد منتقل و در آنجا تحت مراقبت مأمورین شهربانی باشم. موقع تشرف به پیشگاه اعلیحضرت عرض کردم من این خوبی را تا عمر دارم فراموش نمیکنم و اکنون که شرفیاب شدهام دو استدعا دارم:
یکی این است که اعلیحضرت حساب خودتان را با حساب شاه فقید یکی نکنید والا ورشکست میشوید فرمودند چرا ورشکست میشوم؟ گفتم برای اینکه اعلیحضرت فقید یک عملی در این مملکت کردهاند که دشمن زیاد دارند اگر شما فرمودید که هرکس با شاه مخالف بود یا شاه با او مخالف بود منهم با او مخالف هستم درست نمیشود. شاه باید بفرمایند در راه مملکت در راه وطنم، نه پدر دارم و نه مادر نه خواهر دارم نه برادر، من شاه مملکتم. اگر اینطور فرمودند یک عظمت و یک جلالتی پیدا میکنید که شهره آفاق شوند. ولی اگر اینکار را نکنند این را صلاح خانواده سلطنت نمیدانم.
دوم اینکه در امور دولتی دخالت نفرمایند به جهت اینکه پادشاه مشروطه آن کسی است که هیچکس با او مخالف نباشد و همه مردم با شاه موافق باشند وقتی که شاه تشریف بردند در هیئت وزراء و فرمودند که این شخص باید استاندار باشد. نه نفر دیگری که داوطلب استانداری هستند با شاه مخالف میشوند وقتی که شاه فرمودند یک نفر باید وکیل بشود ۱۳۵ نفر دیگر هم همین انتظار را دارند. بنابراین دخالت اعلیحضرت در امور مملکت بهیچ وجه به صلاح شاه و مملکت نیست.
سخنرانی ۴ خرداد ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی.